دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۷

ای عشق، دیر آمده‌ای


معشوق کور باطن من
پروای رنجشم نکند
من نرم تر ز برگ گلم
با این درشت خو چه کنم؟
ای عشق، دیر آمده ای
از فقر خویشتن خجلم
در خانه نیست ما حضری
بیهوده جست و جو چه کنم؟

«سيمين بهبهاني»



پنجشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۷

فالم را نه...


به کجا میرسند
این خطوطِ بی سرانجام
از این شاخه هایِ تُهیِ دستهايم…
فالم را نه…
دستم را بگیر!


دوشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۶

ایكاش...


من سراغ رد پایی می‌گردم

میان برگریزه‌هایی كه خاموش و سردند

انگار غروبی تلخ را فرو می‌دهند

نمی‌دانم تا به كی خاطره‌ات یاریم میكند...

نمی‌دانم تا به كی واپسین نگاهت را در آغوش بگیرم...

تمام لحظه‌هایم گر گرفته‌اند میان این عطر سرد و لزج...

نكند تو هم چون دیگران شده‌ای

قرارمان یادت رفته...

آخ...

این عادت...

این عادت تمام زندگیم را می‌سوزاند

اینكه گم شوی میان خاطره‌ای كه هیچ نشانی از تو ندارد

ای‌ كاش تمام شوند این ثانیه‌ها...

ای كاش...


"صالح"

چهارشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۶

حسرت همیشگی



حرفهای ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه می‌كنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حكایت همیشگی !
پیش از آن كه با خبر شوی !
لحظه عزیمت تو ناگزیز می‌شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی !
ناگهان
چقدرزود

دیر می‌شود !



---------------
قیصر امین‌پور، شاعر معاصر كشورمان بامداد دیروز از دنیا رفت.امین‌پور ساعت 3 بامدادسه‌شنبه 8 آبان‌ماه در سن 48 سالگی پس از تحمل سال‌ها درد و بیماری بر اثر ایست قلبی درگذشت.


هنوز باورم نميشه... "قيصر امين پور " هم از جمع ما رفت...

جمعه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۶

...


نخوانید به مباركباد تولدم
نسیم را
تا شمعها همچنان بگریند
كه من خویش را به سفره نشسته ام
امشب زبانی می خواهم از درد
تا دلم را با غزل
اشكهایم بسرایم.


شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۶

تولد



دوباره متولد شوم

دنیا را ببینم

رنگ کاج را ندانم

نامم را فراموش
کنم

دوباره در آینه نگاه کنم

ندانم پیراهن دارم

کلمات دیروز
را

امروز نگویم

خانه را برای تو آماده کنم

برای تو یک چمدان
بخرم

تو معنی سفر را از من بپرسی

لغات تازه را از دریا صید
کنم

لغات را شستشو دهم

آنقدر بمیرم

تا زنده
شوم...


پاناروما دوباره مياد



خيلي وقته كه پاناروما رو ساختم. پاناروما قرار بود چيزي شبيه يك فوتوبلاگ باشه. يه فوتوبلاگ شخصي. گاهي يك عكس از صد نوشته‌ گوياتره. نمي‌دونم چند وقت از تولد پاناروما مي‌گذره ولي هر چه هست به دلايل مختلف فراموشش كرده بودم. حالا سعي مي‌كنم دوباره جون بگيره. پست‌هاي قبلي رو هم پاك مي‌كنم. يه سري رو قبلا پاك كرده بودم و امروز هم اگه خدا بخواد بقيه‌ش رو پاك مي‌كنم.


تا ببينم چي مي‌شه...



چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۵